هر روز صبح که بیدار می شدم بی توجه به تغییر سلو لهای بدنم ، ذهنم وفکرم به دنبال روزمرگی هایم می رفتم .
تا روزی تلاقی دیدار دوستی قدیمی مرا به خود آورد
- " چقدر تغییر کرده ای !"
- " چه تغییری ؟..."
اصلا" به یاد نمی آوردم که در ذهن او چگونه بودم
شاید بهتر شده ام ، شاید بدتر ، شاید ژرف تر ، شاید آرام تر ، شاید محتاط تر ، شاید....مدتی است به این فکر هستم که چنین جمله ای که همه ما بارها و بارها از دیگران می شنویم چه معنائی می دهد پیش رفته ام یا پس ؟بهر حال سوالم از طرف دوستم بی پاسخ ماند ، اما اثری در من گذاشت و اکنون هر روز صبح که بیدار می شوم ذهنم درگیر می شود : امروز آیا چقدر با دیروز متفاوتم؟؟؟
تا روزی تلاقی دیدار دوستی قدیمی مرا به خود آورد
- " چقدر تغییر کرده ای !"
- " چه تغییری ؟..."
اصلا" به یاد نمی آوردم که در ذهن او چگونه بودم
شاید بهتر شده ام ، شاید بدتر ، شاید ژرف تر ، شاید آرام تر ، شاید محتاط تر ، شاید....مدتی است به این فکر هستم که چنین جمله ای که همه ما بارها و بارها از دیگران می شنویم چه معنائی می دهد پیش رفته ام یا پس ؟بهر حال سوالم از طرف دوستم بی پاسخ ماند ، اما اثری در من گذاشت و اکنون هر روز صبح که بیدار می شوم ذهنم درگیر می شود : امروز آیا چقدر با دیروز متفاوتم؟؟؟
1 comment:
شايد ريشهي اين نوع نگرش برگردد به احاديث و روايات كه مؤمن هر دو روزش مثل هم نبايد باشد، باري من كه خيلي در بندش نيستم و ول شده به امان خدا، تغييرات روحي، فيزيكي و گاهي به قول تو چنين تلنگر هايي شايد دمي باعث شود كه لحظهاي بيرون بخزم از غار معيشت و دوباره از سرما گريزان ،سر به گريبان فرو برم.اما تو كه هر روز از خودت داري ميپرسي ، چه تغييري كردهاي؟
Post a Comment